مراسم شب سوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی
آری بهار با نسیمی از انتظار ، جمعه را تحفه آورده و منتظر ندبه خوانی است اما ...
صورت
جمعه را که نظاره می کنم گویی که سرخی آفتاب طلوعش محزون تر از همیشه نوید
غمی عظما دارد ، گویی که افلاکیان صورت خود را سرخ کرده اند و مویه کنان
هستند که آفتاب روز انتظار چنین سرخی اش کبود رنگ گشته...
آری ندبه های
امروزمان پر سوز تر از همیشه و ناله های فراقمان غمبارتر از گذشته هست چرا
که ایام عزای محور آفرینش ، دختر رسالت ، همسر ولایت و مادر امامت است ...
آری فاطمیه از راه رسیده است ...
در این روزهای پر درد و آه در محضر منتقم صدیقه ی شهیده چنین نجوا می کنیم :
ای
معشوق ما که در عشقبازی ممتازی و در محبت استادی. ای آیینه کمال خلقت و ای
زیباترین مصداق حضور خدا، اعجاز کن. ای معروف خدا! از احرام انتظار خارج
شو و اعتکاف هجران را بشکن. روزه غربت را افطار کن و نفوس مردگان را زندگی
بخش.
دلبرا! چمن چمن نرگسان بر آستانت خیمه زدند و در اشتیاق جمعه
موعود گریبان می درند. نسیم نسیم در پی تو می وزند تا یک پیچک موی تو را
بنوازند. عندلیب عندلیب نغمه کنان بال می سایند که واژه ای از اشعار تو را
بربایند.
یارا! دستانمان را می گشاییم تا به شبنم پیشانی تو وضو سازیم و سر می ساییم بر عبادت تا به غبارش سجده کنیم.
ای سبزتر از برگ بهشت خوشبوتر از عطر سرشت! رقیبانت را در خاکستر توبه دفن کردیم تا فقط با تو دلدادگی کنیم.
آقای
من، عزیز من در انتظار تو ماندن، همه را به تنگ آورده و لحظه دیدارت
رؤیایی بزرگ شده است. یارانت به تیغ جاهلیت کافران گرفتار گشته اند و در
خموشی غروب دلتنگ و طولانی ات سخت غمینند. هرشب جمعه به همراهت رو به
درگاه معبودشان دست به دعا برمی دارند که ای یکتای بی همتا، تو عنایتی
بنما و آن دلداده را به دلدار رسان که اگر بر شکستن است سنگ صبور دل نیز
شکست.
عزیز دل زهرا! باغ آرزوها به شوق بهار روى تو خزان ها را
مىشمارد و چکامههاى خونین شقایق را مىنگارد؛ نرگس ها داغ هجر تو بر
سینه دارند؛ و لحظه لحظه های عمرمان نمی گذرد مگر اینکه سراسر وجودمان پر
است از انتقام صورت سیلی خورده و پهلوی شکسته ی ستون خیمه ی علی علیه
السلام و به عشق نوای حیدری تو هستیم که آوای ملکوتیت را بشنویم که :
أنا المنتقم
مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی
مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود کریمی
بازهم ایام عزا رسید و فاطمیه آغاز شد. روزهای غم باری که مادر سادات ، دخت نبی ، مادر امامت و همسر امام متقیان به شهادت رسید. این ایام بسیار برای ما شیعیان عزیز است ؛ مادر سادات با این که دخت پیامبر (ص) و همسر علی (ع) بود همیشه مورد بی محبتی امت نبی قرار گرفت. همیشه مظلومیت علی (ع) را دید و غمخوار او بود. زهرا (س) بهانه خلقت بود و خدا او را بهانه ای قرار داد تا علی (ع) و پیامبر (ص) و همه انسان ها را خلق کند. فاطمیه اگر از محرم بالاتر نباشد کمتر نیست ؛ در محرم حسین (ع) اسلام را زنده کرد اما حسین (ع) خود فرزندی مادری بود که خود را سپر بلای امامش کرد. در روز قیامت وقتی پرده ها کنار می رود خداوند می فرمایند کنار بروید ؛ همه سرها پائین خواهد بود ؛ آنجاست که ندا می آید حضرت زهرا (س) بفرمائید بهشت را برای شما آماده کرده ایم اما حضرت فاطمه (س) می فرمایند نه ! خدا می فرمایند هرچه شما بفرمائید چه می خواهید. حضرت می فرمایند در دنیا کسانی بودند که عاشق اهل بیت پیامبر (ص) بودند آن ها هم وارد بهشت شوند ؛ خداوند می فرماید هرکه را می خواهی انتخاب کن. روایت است که تا سه رده آن هایی که حضرت زهرا انتخاب می کند وارد بهشت می شوند و کسی از شیعیان در آن جمع باقی نمی ماند مگر کسانی که با علی (ع) مخالف بودند. خداوند ما را از شیعیان واقعی حضرت علی (ع) قرار دهد.
امشب که شب ششم
ماه محرم است اختصاص دارد به فرزند و یادگار امام حسن مجتبی (ع) که نامش
را پدر قاسم نهاد. فرزند برومند امام غریب که در حادثه کربلا با نامه پدر
توانست اذن جهاد از عمویش بگیرد و به میدان نبرد قدم گذارد. حضرت قاسم (ع)
پس از حضرت علی اکبر فرزند امام حسین جز کسانی بود که از بنی هاشم به
میدان رفت و در رکاب عمویش به شهادت رسید تا پس از تشنگی از دستان پدر در
بهشت سیراب شود.
فضیلت زائران امام حسین(ع) از زبان امام زمان(عج)سید
بحر العلوم به قصد زیارت سامرا حرکت کرد. در بین راه، در باره این مسأله
که گریه برای امام حسین (ع) گناهان را می آمرزد، تفکر می کرد.در همان حال،
به ناگاه دید اسب سوار عربی در کنار او حاضر است، در حالی که به او سلام
می کند و می گوید:« جناب سید! شما را متفکر می بینم، به چه می اندیشی؟ اگر
مسئله علمی است، مطرح بفرمایید شاید من هم بی اطلاع نباشم».
سید بحر
العلوم در جواب می گوید:« در این اندیشه ام که چگونه و بر چه اساس حق
تعالی این همه ثواب به زائران و گریه کنان حضرت سید الشهدا (ع) عطا می
کند؛ تا جایی که در ازای هر قدمی که زائر او بر می دارد، ثواب یک حج و عمر
در نامه عملش نوشته می شود و در ازای یک قطره اشک بر مظلومیت او تمام
گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟!»
آن تک سوار عرب فرمود:« از
این همه فضیلت برای زائران و گریه کنان آن حضرت تعجب مکن! اینک برای شما
مثالی می آورم تا مشکلت حل شود: سلطانی به همراه خادمان و غلامان خویش به
شکار رفت. در صحرا و بیابان به دنبال شکاری افتاد، تا جایی که همراهان خود
را گم کرد. پس از مدتی سرگردانی، در حالی که گرسنگی و تشنگی بر او غلبه
کرده بود، از دور چادر سیاهی را مشاهده کرد. خود را به آن خیمه و چادر
رسانید. در آن خیمه، پیرزنی را با پسرش دید که در گوشه ای از خیمه شان بز
شیردهی را نگهداری می کردند که با مصرف شیر آن زندگی خود را می گذراندند.
آن مادر و پسر ، با ورود سلطان، با آنکه او را نمی شناختند، برای احترام
ورود مهمان و اکرام و اطعام او، بز را دوشیدند و آنگاه سرش را بریدند و
بریان کردند؛ چرا که برای پذیرایی از مهمان هایش چیز دیگری را توان
نداشتند. سلطان با نوشیدن شیر آن بز و تناول از گوشت کباب شده آن از مرگ
حتمی نجات یافت و شب در همان خیمه به استراحت پرداخت.
روز بعد، سلطان
همراهان خویش را یافت و دستور داد آن پیر زن و پسرش را با احترام و عزت
فراوان به بارگاهش بیاورند. آنگاه وزیران و مشاوران خود را در مجلس عمومی
حاضر ساخت و خطاب به آنان گفت:« دیروز در شکارگاه از غلامان خود دور
افتادم. تشنه و گرسنه، گرما زده و خسته، در بیابان سرگردان شده بودم که به
خیمه این پیرزن برخوردم. تمام دارایی این پیرزن و پسرش بزی بود که از شیر
آن گذران زندگی می کردند. بز را کشتند و کباب کردند و برای من حاضر
ساختند، در حالی که مرا هرگز نشناخته بودند. حال بگویید به این پیرزن و
پسرش چه چیزی عطا کنم تا آن محبتشان را تلافی کرده باشم.» یکی گفت:« صد
گوسفند به ایشان عطا کنید! یکی از وزیران گفت: صد گوسفند و صد اشرفی به
آنها ببخشید!!» در این حال یکی دیگر از حاضران گفت:«فلان مزرعه را بدیشان
هدیه کنید!» سلطان گفت:« بدانید که هرچه به ایشان دهم باز هم کم است؛ چرا
که اینان هرچه را که داشتند، برای من فدا کردند و من نیز می بایست هرچه از
سلطنت ثروت و تاج و تخت که دارم، به ایشان بدهم تا مقابله با مثل کرده
باشم.» بیان آن سید اسب سوار به اینجا که رسید، خطاب به سید بحر العلوم
فرمود:«جناب بحر العلوم! حضرت سید الشهدا(ع) هر آنچه که از مال و منال،
اهل و عیال، پسر و برادر، دختر و خواهر، و سر و پیکر که داشت، همه را در
راه خدا فدا ساخت. پس در این حال اگر خداوند به زیارت کنندگان و گریه کنان
او آن همه اجر و ثواب عطا نماید، نباید تعجب کرد.» آن تک سوار عرب، چون
این مطلب را فرمود، به ناگاه از نظر سید غایب شد.
به نقل از وبلاگ بی نشان
شب سوم محرم
شبی است که در مجالس عزا مداحان در رسای دردانه ی امام حسین (ع) مرسیه
سرایی می کنند. حضرت رقیه (س) دختر امام حسین پس از ظهر عاشورا با روزه
هایی که در شام در عزا و دوری پدر خواند یزید و یزدیان را رسوا کرد. پس از
این که اهل بیت اسیر شدند دردانه حضرت در خرابه های کوفه آنقدر بهانه ی
پدر را گرفت تا قاتلان آن حضرت سر مبارک اباعبدالله را برای دختر سه
ساله آورند ؛ عزیز دردانه عمو عباس پس از گریه بسیار و درد دل هایی که با
سر مبارک پدر کرد در همان خرابه ها از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد.
زن فرانسوی درکنار بارگاه ملکوتی حضرت رقیه سلام الله علیها ...
جناب
حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی ( واعظ ) صاحب
تالیفات کثیره، درکتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین
می نویسد: یکی از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگویندگی
از مشاهیر است، و مکرر برای زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله
علیها به شام رفته است، روی منبر نقل میکرد: درحرم حضرت رقیه سلام الله
علیها زن فرانسوی را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به
آستانه مقدسه آورده است مردم که میدانستند او فرانسوی و مسیحی است از
دیدن این عمل درتعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن
نامسلمان به این جا آمده وهدیه قیمتی آورده است چنین موقعی است که حس
کنجکاوی در افراد تحریک میشود. روی همین اصل از او علت این امر را
پرسیدند و او در جواب گفت : همان گونه که میدانید من مسلمان نیستم، ولی
وقتی که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلی که
مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبی که میخواستم استراحت کنم صدای
گریه شنیدم . چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمیشد، پرسیدم این گریه
وصدااز کجاست ؟ در جواب گفتند : این گریهها از جوار قبر یک دختری است که
در این نزدیکی مدفون شده است .من خیال میکردم که آن دختر امروز مرده و
امشب دفن شده است که پدرومادروسایر بازماندگان وی نوحه سرایی می کنند .
ولی به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ ودفن او میگذرد.
برشگفتی من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه
ارادت به خرج میدهند ؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادی فرق دارد،
او دختر امام حسین سلام الله علیها است ... که پدرش رامخالفین ودشمنان
کشتهاند وفرزندانش را به این جا که پایتخت یزید بوده به اسیری آوردهاند
و این دختر درهمین جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است . بعد از این
ماجرا روزی به این جا آمدم. دیدم مردم زهر سو عاشقانه میآیند ونذر
میکنند وهدیه میآورند ومتوسل میشوند. محبت او چنان دردلم جا کرد که
علاقه زیادی به وی پیدا کردم. پس از مدتی به عنوان زایمان مرا به
بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند کودک شماغیر طبیعی
به دنیا میآید و ما ناچاراز عمل جراحی هستیم. همین که نام عمل جراحی
راشنیدم دانستم که دردهان مرگ قرارگرفتهام . خدایا چه کنم، خدایا
ناراحتم ، گرفتارم چه کنم، چاره چیست ؟ واندیشیدم که، چارهای بجز توسل
ندارم،و باید متوسل شوم ..... به ناچار دستم را به سوی این دختر دراز
کرده و گفتم، خدایا، به حق این دختری که دراسارت کتک و تازیانه خورده است
وبه حق پدرش، که امام برحق ونماینده رسولت بوده است و او را ازطریق ظلم
کشتهاند قسم میدهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده ... آنگاه خود این
دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2
قالیچه قیمتی به آستانهات هدیه میکنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن
ومتوسل شدن،طولی نکشید برخلاف انتظار اطبا ومتصدیان زایمان، ناگهان
فرزند به طور طبیعی متولد شد واز هلاکت نجات یافتم . اینکه نیز به عهد
ونذرم وفا کرده وقالیچهها راتقدیم میکنم.
به نقل از سایت اعتقادات